کد مطلب:36771 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:154

عاشقی هم تمرین مرگ است











همچنین یكی از درسهای مهم مكتب عرفان این است كه عاشقی هم تمرین مردن است:


جمله معشوق است و عاشق پرده ای
زنده معشوق است و عاشق مرده ای


(مثنوی، دفتر اول، بیت 30)

[صفحه 297]

كسی كه خود را در قمار محبت می بازد یكی از مراتب مهم مردن را تمرین و تجربه می كند. عاشقی، یعنی فنا و فنا یعنی مرتبه ای بسی برتر از مرگ. مولانا در داستان «وكیل صدر جهان» از زبان عاشق بخارایی به ناصحانی كه او را از رفتن به بخارا منع می كردند، می گوید:


گفت ای ناصح خمش كن چند چند
پند كم ده زانكه بس سخت است بند


سخت تر شد بند من از پند تو
عشق را نشناخت دانشمند تو


آن طرف كه عشق می افزود درد
بوحنیفه و شافعی درسی نكرد


تو مكن تهدید از كشتن كه من
تشنه ی زارم به خون خویشتن


گر بریزد خون من آن دوست رو
پای كوبان جان برافشانم بر او


آزمودم مرگ من در زندگی است
چون رهم زین زندگی پایندگی است


اقتلونی اقتلونی یا ثقات
ان فی قتلی حیاتا فی حیات


(مثنوی، دفتر سوم، ابیات 3830 -3839)

در داستان دیگر وقتی كه عاشقی نزد معشوق خود گله می كند كه همه كاری برای تو كرده ام:


مال رفت و زور رفت و نام رفت
بر من از عشقت بسی ناكام رفت


هیچ صبحم خفته یا خندان نیافت
هیچ شامم با سر و سامان نیافت


(مثنوی، دفتر پنجم، بیت 1244 -1245)

[صفحه 299]

معشوق در جواب می گوید:


كانچه اصل اصل عشق است و ولاست
آن نكردی اینچه كردی فرعهاست


گفتش آن عاشق بگو كان اصل چیست
گفت اصلش مردن است و نیستی است


تو همه كردی نمردی زنده ای
هین بمیر ار یار جان بازنده ای


(مثنوی، دفتر پنجم، ابیات 1255 -1253)


صفحه 297، 299.